آوینآوین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

برای آوین عزیز

...

1392/4/9 10:30
نویسنده : مامان
287 بازدید
اشتراک گذاری

٥ شنبه ای با خاله مرضیه اینا رفته بودیم بام تهران.اونجا هم کلی گربه داره و من هم که از گربه کلی می ترسم ! وقتی که داشتیم به شهر از بالا نگاه می کردیم و لذت می بردیم  و ساندویچ های خونگی مون رو می خوردیم یه گربه هی به ما نزدیک شد و شما و خاله مرضیه هم رفتین پیشش و .. خلاصه گربه ه مگه ول بکن بود یکی از جلو می اومد و یکی از پشت و .. من هم که دیگه کلافه و عصبانی شده بودم گفتم اَه بریم دیگه . داشتیم بر می گشتیم که شما به من گفتی "مامان! چرا خاله مرضیه میگه شما تو شورتی؟" توی این لحظه دیدم که مرضیه ترکیده از خنده. نگو به عمو محمد حسین آروم گفته فروغ تو شوکِ  .شما اونجوری شنیدی و انتقال دادی!

عاشق انگشتر و النگو خلاصه چیزای زینتی هستی و چند مدت پیش هم برات یه انگشتر عروسکی خریده بودیم. یکی دو روز پیش به من می گی "مامان چرا آدما نمی تونن دو تا انگشتر داشته باشن " من هم گفتم که چرا نمی نونن مامانی ومی تونن دو تاداشته باشن. رو به من با حالت حق به جانب می کنی و می گی "پیس چرا من فقط یکی دارم!"

 با اینکه خیلی خوب و مسلط صحبت می کنی هنوز هم بعضی از کلمات رو درست تلفظ نمی کنی مثل اینه به الاکلنگ  می گی "کلاکلنگ" یا به بام تهران می گی "بام تِرهان"

باز با هم دعوا افتادین

دلی مانجو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)